«کئوئه میشین» زهرابی یخ سکوت را آب نمود!


«کئوئه میشین» زهرابی یخ سکوت را آب نمود!

اشاره :

هدف یادداشت پیش رو این نبوده و نخواهد بود تا خدای ناکرده زحمات عزیزان هنرمند تالشی که در این دو دهه به موسیقی تالش پرداخته اند ، نادیده گرفته شود . همین که آمده اند قدمی هرچند اندک برای موسیقی برداشته اند غنیمتی برای تالش است و باید به زحمات شان حرمت گذاشت و قدم های شان را پاس بداریم تا تالش نیز در بین دیگر اقوام سربلند بماند . نیت مان دوستان ! همین است و بس!اگر به بحرانی که تحت نام  گردنه ی حیران به گیلان وارد شد به نوعی نام تالش را (از آستارا تا...!!) در پردازش اقوام شناسی همراه داشته است ـ بنگریم در خواهیم یافت که جراید منطقه و سایت هایی که در شهرستان های تالش فعال اند ، بی تفاوت از کنارش گذشته ، چرا گذشته و می گذرند جای پرسش است؟!همین که یک فعال سیاسی خارج نشین وارد چلوکبابی نشده سایت های منطقه از هم سبقت می گیرند و بر اساس نوشته های آنها ، رسانه های دیگر نیز باخبر شدند تا از آن ها پیروی نمایندغافل از اینکه همه ی این ها به نام تالش نوشته خواهد شد بی آنکه خود بدانیم با تالش چه کرده ایم و دریغ از دو جمله برای حیران! و یا به اصل و مغز و هسته ی موسیقی تالش که «کئوئه میشین» یک نمونه ی از آن می باشد:

 

آنچه در زیر خواهد آمد ، تحلیلی از یک گفتگوی چاپ شده در منطقه ی تالش است که یکی از فعالان فرهنگی شاندرمن با پیشکسوت موسیقی تالش ، ناصر زهرابی انجام داده است و خوشبختانه از دهه چهل تاکنون جزو چهره های اولیه موسیقی تالش و از پیشکسوتان این وادی می باشد. خواننده ای که برای اولین بارموسیقی تالش را رسمن رسانه ای کرد. گذشته از آن ، شعر تالش را  غیر مستقیم در دسترس افکار عمومی قرارداده ودر آن زمان(دهه چهل) هیچ تالشی ، در رشته های ادبی حضور نداشت، زهرابی بی آنکه شعری بسراید پرچمدار شعر تالش نیزبه نوعی باید بوده باشد. اینگونه نیست؟!

این فعال شاندرمنی «س . م . م» ، وی را از خاموشی و فراموشی بازیابی می کند و به چه زیبایی اشاره ای برایش می نویسد .چه خوب بود حاصل چنین قلم هایی که در حال شکوفایی هستند در جراید تخصصی نوشته می شد تا با خط نستعلیق و زرکوب و پوسترینگ ، قاب گرفته شود. چون که چنین قلم به دستانی دارند افتان و خیزان تجربه کسب می کنند و نواقصات و کاستی های تالش شان را بعد از دو دهه رخوت ، به زیبایی واکاوی می کنند . نه اینکه در ماه های بعد با قلمی بر آمده از شعارهای ... و با واژه گانی معنا دار از اصل آنچه که در این سال ها کمر تالش را شکسته و متأسفانه با دست همان جوانان با تیترهای جنجالی و تالش خُرد کن !!! ـ البته این هنرمند «س. م .م»باید در آینده مواظب صفحاتی که تخریب کننده است بوده باشد تا خدای ناکرده به چنین نوشتاری زیبا آسیبی جدی وارد نگردد و آن شود که  بالای دربNGO هایی که می خواهند منبعد فعالیت شان را بر مدار موسیقی تالش و... ادامه دهند آن قاب را ملکه ی ذهن شان نمایند تا دریابند که سی و چند سال است با این همه تبلیغات رسمی و غیر رسمی چها که با تالش نشده است . به شیوه ای که پوسترها تنها چند دقیقه چشم ها را خیره می کنند و جراید محلی ساعت  و یا روزها آنرا به همراه خود دارند بی آنکه با تحلیل و نقدها برای آینده سرمایه گذاری کنند!

یا اینکه کارشناسان آکادمیک موسیقی کشور و یا دیگر اقوام آمدند و خواستند در باره موسیقی تالش تحقیق کنند ، حداقل زاویه ای برای شان باقی بماند تا فردا اگر امثال زهرابی ها را که دست کم سه دهه از دید کارشناسان موسیقی پنهان مانده است ، دریابند و از گفتگوی این پژوهشگر تالش که الحق قلمش قابل تحسین است و شاید برای دیگر اقوام شگفتی هایی را در پی داشته باشد؟! که دارد. صد البته برای همین گفتگو کننده که بایست در آینده به کار آید و اندیشه اش نیز تجهیز شود تا به نقد و نظر آنچه در اشاره آمده دنبال گردد. امیدواریم این چنین رقم بخورد که صد البته خواهد خورد . چون این هنرمند شاندرمنی عملکرد خوبی از خود نشان داده است.

همانگونه که در بالا هم آمده است ، باید از پژوهشگران تالشی که با عشق به تالش می نگرند و به زیبایی تصنیف های گذشتگان تالش را تهیه و گردآوری می نمایند و در تفکیک از دیروز و امروز موسیقی تالش از تجربه ای وافر بهره مند باشند که «کئوئه میشین » تنها یک نمونه ی از آن است و  با اشاره ای جاندار و پر مایه  در ویترین دید عموم قرار می گیرد و از کنار زحمات این خواننده ی پیشکسوت تالش می گذرد که در دوران خاموشی و فراموشی در منطقه ـ پرداختن به موسیقی تالش مساوی بود با پیدا کردن سوزنی در درون کوهی از کاه . در اصل به نوعی می توان گفت تابوی منزوی شدن موسیقی قوم مان ، با زهرابی ها شکسته شده است .

این شاعر و پژوهشگرسخت کوش شاندرمنی در وصف وی بحق و عالمانه گفته است :« اما همه ما می دانیم هیچ وقت خورشید پشت ابر نخواهد ماند و روزی نمایان خواهد شد» این زیبایی را در قلم بدون ابر هم در آسمان موسیقی تالش نمایان ساخته است . بی آنکه خورشید تابان موسیقی تالش بعد از 5 دهه برود در همایشی بخواند یا دست آویز سیاست بروز شده ی در این سال ها گردد و یا در شرکت ها آلبوم اش دست به دست بچرخد ، از چند و چون آنچه که در زیر خواهد آمد بیش از پیش دیده شود و به درستی دریافته است که اگر قومی درون مایه یی در هنر داشته ـ فرزندان آن قوم وی را پیدا خواهند نمود و صد در صد ابرها کنار خواهند رفت تا خورشید بر تارک موسیقی بدرخشد! اجازه بدهید از قلم همین پژوهشگر توانای شاندرمنی بازخوانی اش نماییم:

:«می خواهم شما خوانندگان ارجمند را به 53سال قبل ببرم و با کسی صحبت کنم که بسیاری از تالشان قدیمی با صدای او خاطره ها دارند . کسی که تصنیف های زیادی را برای موسیقی تالشی خواند، کسی که از پیشگامان فرهنگ تالش به شمار می رود او جزو اولین کسانی بود که موسیقی تالش را به رسانه های شنیداری از جمله رادیو بُرد. شاید او در بین جوانان امروز تالش ناشناخته باشد ، اما معمرین ومیانسالان تالش به خصوص در ماسال و شاندرمن و کلنگستان صومعه سرا با صدای او آشنایی کامل دارند . شاید همه او را با تر انه «کئوئه میشین نره را» بشناسند . کسی که ما را با «هنه» و «روکه خا» به دروان عشق و دلدادگی در تالش می برد . کسی که برای اولین بار یدوله(لدوبه) را می خواند و فرهنگ تالش را با تاریخ شفاهی آن گره می زند ... آنجا بود که صدای آسمانی اش راشنیدم . او وقتی با گروه فرهنگ و هنر گیلان به اجرای موسیقی می پردازد انگار ارکستر سمفونی بزرگی برای او در حال نواختن هستند ... زهرابی درک بسیار خوبی از موسیقی تالشی دارد؛ زیرا تنوع بسیار زیادی در تصانیف او دیده می شود ، صدای او تحریرهای خاص تالشی را بیشتر از هر خواننده دیگری دارد و او در خواندن تصانیف به معنای جملات نیز توجه خاصی می کند و این هنر خوانندگی اوست که او را از بقیه متمایز می کند. صدایی که هم در اوج و هم در فرود و هم در وسط ، زیبا و پر طنین است و می توان گفت انسان به هیچ وجه از شنیدنش سیر نمی شود. به راستی زهرابی یکی از خوانندگان صاحب سبک در موسیقی تالشی است که باید اهالی فن ، جهت حفظ و اشاعه آن کوشش نمایند.

سال ها بود در فکر گفتگو با این استاد پیشکسوت موسیقی تالشی بودم . تلاش های بسیاری کردم ، به افراد زیادی سر زدم ، اما نشد که نشد . دیگر نا امید شده بودم تا اینکه در مرداد ماه سال جاری...در روستای چاله سرای شاندرمن با وی گفتگوی مفصلی انجام دادم . با او نشستم تا از گذشته بگوید ، از مشقت هایش که در عرصه جمع آوری آهنگ های تالشی و فولکلور آن کشیده است . در این گفتگو با او نشستم تا درد دلش را گوش دهم ، تا بخشی از تاریخ موسیقی تالشی را با او ورق بزنم . ناصر زهرابی دارای صدای بسیار خاص ، پر تحریر و منحصر به فرد و صدای کاملی می باشد و فراز و فرودها و نت های تالشی در صدای او به اوج خود می رسد. بسیاری آمده اند از او تقلید کرده اند تا مثل او بخوانند ولی هیچ نامی از او نبرده اند . اما او هیچ موقع ادعا نکرد جزء اولین افرادی است که موسیقی تالشی را به رسانه ها برده است و اما همه ما می دانیم هیچ وقت خورشید پشت ابر نخواهد ماند و روزی نمایان خواهد شد . امیدوارم تا استاد زهرابی بعد از سال ها سکوت ، دوباره مردم تالش را از صدای خودش محذوذ نماید . استاد «کئوئه میشین » در جوکناران روییده ، بهار فرارسیده ، یار نازنین در حال آمدن به سوی توست . پس بیا بخوان «کئوئه مشین نره را /نازه یارم یا برا».

یاد آوری این نکته حایز اهمیت است ، همانگونه که اشاره شد ، گفتگوبا مدخلی علمی بر آمده از حقیقتی که اولین بار است تالش به چشم خود دیده  و واقعیت هایی که واژه ها حتا در چفت و بست از یکدیگر در شگفتی بسر می برند . یعنی این فرزند تالش است که دارد ـ تالشی فراموش شده را پاس می دارد؟! که اگر در نهضت جنگل نیز این چنین شود که امیدواریم بشود!! و یا در شعر تالش که دارد صورت می گیرد. ثمره اش امروز در قالب تاریخ پژوهشی از مستندات بود و صد درصد درآینده چنین خواهد شد و دارد کارهای خوبی در تالش صورت می گیرد و جوانان غیور و برومند تالش همانند این پژوهشگر سخت کوش در خواهند یافت که در همه ی موارد باید داشته های تالش را با شیوه های تخصصی پیگیری نمود.

همانگونه که در خصوص زهرابی آورده شده:« به واقع زهرابی برای دل خود خوانده است ، او چنان با احساس ، آهنگ های تالشی را اجرا کرده که شنونده اختیار از کف می دهد و از صدای او خسته نمی شود ، صدایی که از جنس مردم تالش است ، صدایی که هنوز شهری نشده و تحت تاثیر موسیقی دیگر اقوام و موسیقی سنتی فارسی قرار نگرفته است ، صدای خاصی که هر شنونده ای را مجذوب خود می کند».اما درهمایش های موسمی ،چرا این خواننده غایب اصلی است؟ لابد دلایلی باید داشته باشد! شاید هم این پیشکسوت موسیقی ، در تحلیل از موسیقی تالش دریافته که بین سیاست امروزی و دیروزی تالش سنجشی وجود دارد که آن خانم محترم نی نواز(خدیجه رزداری) و ... فاقد آن هستند.

زهرابی ساکن یکی از روستاهای صومعه سراست . یعنی بال چپ تالش ، نزدیک به رشت که مرکز گیلان باشد . درروستایی (کلنگستان)نزدیک به آلیان فومن و هم ماسال و شاندرمن . چگونه است در ییلاقات رامسر یک نی نواز پیشکسوت مازنی را پیدا می کنیم (باید هم پیدا کرد و با آن عزیزان گفتگو نمود و از تجربه شان بهره برد) و به محمد رضا درویشی معرفی می کنیم ، اما «کئوئه میشین » زهرابی دیده نمی شود؟ دوستان تالشم باور نمایید این را از روی نفرت نمی گوییم که تحقیق در اقوام اگر بر اصول نباشد نتیجه اش همانی خواهد شد که بعد سی و چند سال خودش را نشان داده است و یک نوع کاستی به حساب می آید و خوب اگر به پیرامون مان بنگریم در خواهیم یافت ، ما هنوز نتوانسته ایم تالش را آنگونه که هست به دیگران بشناسانیم.در حالی که می رویم آنسوی مرز دنبال تالش می گردیم و...

وقتی در درون همین گفتگو ، صدای سه دهه ی قبل زهرابی پنهان می ماند ، پرسش است چرا چنین صدایی در طول این سال ها به گوش اساتید برجسته موسیقی نواحی ایران از جمله محمد رضا درویشی و... نرسیده است ؟ پرسش بیجایی نیست .اگر تصنیف های وی به اساتید موسیقی معرفی شده چرا در جراید منطقه بازتاب نیافته است و در همایش های موسمی  خاموش مانده و در طول این سال ها چرا نامی از وی نیامده است ؟ و دهها چراهای دیگر را می توان ذکر نمود. مگر این پژوهشگر اقوام ایرانی و دیگر پژوهشگران این عرصه به تالش سفر نکرده اند و از موسیقی تالش آگاهی ندارند ؟ تا جایی که در گفتگویی حتا اطلاعات دست اولی از موسیقی اقوام ایرانی خصوصن گیلکی همانند فریدون پورضا از خود بروز داده اند لابد دلایلی دارد!.

چگونه است تا اعتراضی یا نیمچه نقدی از شخص و یا اشخاص می شود بلافاصله در شماره ی بعدی با قلم محمدرضا درویشی به تایید از آن اشخاص نوشته ای بازتاب می خورد؟(این را باید سردبیرهای مجلات منطقه پاسخ دهند و نه جوانان تالش) و زبان و قلم مخاطب با مستندات اش در بین افکار عمومی پنهان می ماند. ولی خواننده ی تصنیف «کئوئه میشین» از دید قلم کارشناسان حرفه ای و تخصصی اقوام ایران پنهان می ماند؟! خیلی دوست داریم همان دوستان نوار گذشته ی شان را در اختیار اساتید موسیقی که در این مدت در همایش ها از وجودشان بهره برده اند قرار دهند و شاید نقدی نیز در این باره نوشته شد . البته سفارشی نباشد!

اینجاست که در بعضی مواقع باید یادآور شویم ، آنچه که در این یک دهه تالش به خود دیده فهرست هاست و نام شرکت ها و اداراتی که  در کنار جشنواره ها می آیند و همه ی فهرست ها مشابه ی هم و تنها آنچه که متفاوت ازهمند ، قاب فهرست هاست و با وسوسه آثار تالشی برای خرید(که آثار تجاری حق هرهنرمندی است و می تواند تولیدات اش را در معرض فروش بگذارد) جلب توجه نکند. حتا خریدار بعد از آن متوجه شود که قبلن در شرکتی دیگر همان را با آرمی و نامی با مسماتر خریداری نموده است و در منزل آن را دارد. اما دیگر کار از کار گذشته و کالای مورد نظر خریداری شده است و نتیجه اش اینکه قومی با انبوهی ازاین فهرست ها ، حتا بر سر زبان ها باقی نمی ماند؟! اما «کئوئه میشین» بعد از 4دهه هنوز بر دل و جان تالشان جاری ست آنهم بدون تبلیغ و تحلیل. اینکه چرا اجازه داده نشده تا در طول این مدت درجراید به نقد و بررسی گذاشته شود و اصل واقعیت گفته آید ـ امید است در آینده جبران گردد.

یکی از اساتید موسیقی اقوام ایرانی ، استاد هوشنگ جاوید با اشاره به مرگ و میر موسیقی اقوام ایرانی با بهره گیری از نام استاد محمدرضا درویشی دریادداشتی رسمن گفته است :« من و شما [منظور وی درویشی] چه سفرهای سختی را در این زمینه داشته ایم . آنها نمی دانند من و شما چگونه در کوه های کردستان به پژوهش در موسیقی نواحی می پرداختیم. روزهایی که من هیچ گاه آنها را فراموش نمی کنم و..»

ناگفته نماند همین هوشنگ جاوید به روستای خشکنودهان سفر می کند و یا بهمن کاظمی روستا به روستاهای تالش را می چرخد چرا زهرابی ها را نمی یابد؟!یعنی خواننده ای که اوایل دهه 40 رسمن از طرف رسانه ی گیلان به تهران معرفی می شود و«نزد اساتیدی چون عبدالوهاب شهیدی ، خوانساری ، دلکش ، مرتضی حنانه و... که شورای موسیقی کشور را تشکیل می دادند امتحان » می دهند و نفر برتر برگزیده می شود ،واز دید این اساتید پنهان می ماند؟ تا جایی که دیگران را در گیلان وسوسه می نماید به فارسی و یا به زبان دیگر اقوام نیز تصنیف بخواند. اما وی:«از راه خوانندگی تغذیه» نکرد . یعنی هنر ، صدا و موسیقی تالش را فهرست و تجاری ننموده است.

جالب تر از همه با سرو صدایی که در این سه دهه ـ آنهم در همایش هایی که شعارها حرف اول را می زدند و...با بهره گیری از اساتید برجسته ، چرا در فراموشی و خاموشی این تراژدی باقی مانده است جای شگفتی دارد؟! بی آنکه این خواننده ی شهیر تالش حتا گلایه نماید و یا صدای پر  «تحریر»اش را در اختیار سیاست هایی قرار دهد که هر لحظه در چرخش مداری است.

وقتی که مجری شناخته شده ی کشور!!که حتا برنامه ای در رسانه ی ملی با خود همراه دارد ـ بی آنکه گزارش کار موسیقی تالش را در اختیار وی قرار دهند آمده در همایشی ، موسیقی تالش را به سیاست بست داده و گفته است...بی آنکه حتا دانسته و یا به وی انتقال داده باشند که هنوز بر روی موسیقی تالش باید و شاید تحقیقات میدانی مفصلی صورت نگرفته است . منجمله همین «زهرابی» که می بایست در همان برنامه ی این مجری محترم در تهران که بنام موسیقی دایر است  در این سال ها دعوت می شد و نشده ، به چه لحاظ نشده لابد ناگفته هایی با خود داشته و دارد . چرا که یاد و نام «مرتضی حنانه» وزنه ای درکشور محسوب می شود  و از بزرگان موسیقی اصیل ایرانی ست ، این خواننده ی تالش را نفراول انتخاب نموده است وامتیاز وی را بالا می برد و این کم امتیازی برای تالش نیست!

اساتیدی که در این گفتگونام برده شده اند و اگر براساس همان شاخص ارزیابی شوند، زهرابی را باید  در کنار فریدون پوررضای گیلکان قرار داد و دهها پرسش دیگر که به خودش مرتبط بوده و یا نیاز به بررسی کارشناسانه دارد. اما وظایف NGOها در این خصوص چیست؟ هم چنین نسل های جدیدی که به نام موسیقی تالش ـ حتا سازهای تفننی کوچه و بازار(!) را ثبت و ضبط کرده اند و... که بعدها همقطاران شان از آنها خرده گرفته که اینها پرده ، گوشه و دستگاه و... نیستند. اینها تفننی اند وهمه ی اقوام می توانند از خود بروز دهندو...

امروز باید نوشته ی هنرمند شاندرمنی که در وصف زهرابی گفته است:«صدایی که از جنس مردم تالش است ، صدایی که هنوز شهری نشده و تحت تأثیر موسیقی دیگر اقوام و موسیقی سنتی فارسی قرار نگرفته است .صدای خاصی که هر شنونده ای را مجذوب خود می کند». تلنگری باشد برای دیگر پژوهشگران . چون اینها واژه گانی هستند که باید ما را به خود بیاورد و از خواب گران بیدارمان کند تا دریابیم در طول این سه دهه ، علی الخصوص در این یک دهه ی آخر ـ از همه مهمتر جایزه دادن هایی که حتا با نوک یک خودکار هم می شد «کئوئه میشین» زهرابی را پاس داشت ، تا حدودی آن بی مهری ها مرتفع گردد(البته جرایدی که از نام زهرابی بهره می برند شاید به خاطر فروش شان باشد ،کارنامه ی گذشته شان را بازیابی کنند تا دریابندو...  چون که تیترهای ما قبل شان باعث گردیده تا تالش ... و یا هرتالشی در تیتر خانمانسوز تالش تالش گفتن ها که در طول این سال ها ، همه ی داشته های مان را بر باد رفته می بیند) و باید به قلم این پژوهشگر ارج نهاد و امیدواریم از این نوع پرده برداری هایی که دارد درتالش صورت می گیرد تداوم یابد.همان گونه که در بالا اشاره شد آنهم در جراید تخصصی.(البته هر جریده ای را می توان تخصصی کرد).

این را نیز بیفزاییم ، موضوعی دیگر به قلم عزیزی به نام «ع . م» اهل ماسال  به رشته ی تحریر در آمده که برای مان قابل باور نیست و تا حدودی ما را شگفت زده نموده و دغدغه های گذشته مان را تا حدودی بر آورده نموده است  و در اصل گفتگوی این پژوهشگر شاندرمن را نیز پوشش داده است. که ما قبلن در این خصوص در همین تارنما دو مطلب به نمایش گذاشته ایم و قابل دسترسی ست. یکی تحت عنوان «صدا اینگونه به خاک سپرده شد» و دیگری «گیله وا و امین چُرته» .

اگر به واژه گان این پژوهشگر ماسالی دقت شود که آورده است : « متأسفانه در سال های اخیر با استفاده از واژه (بهِ) به شکل انحصاری (بری)به معنی(بیا) است در کنار نام لدو و حتی در کنار نام محمود به شکل (محمودبه ـ محمود بیا) بجای (لدوله) بکار برده می شود و ترانه لدوله به ترانه ی حماسی محمود تبدیل شده است . من حتی پس از اینکه این ترانه را به عنوان محمودبه ازمرحوم قسمت خانی شنیدم بسیار متأسف و متاثر شدم . آن هم با حضور یکی از محقیقن تحصیل کرده ونوازنده و موسیقیدان ارزنده ی موسیقی محلی تالشی برایم قابل باور بود. که حتا با داشتن تحصیلات دانشگاهی می توانست در باره تک تک واژه های اسطوره ای تحقیقات درستی انجام دهد.

اما از مرحوم قسمت خانی نباید انتظار چنین تحقیقاتی را داشت . هرچند که در سال های اخیر عمر پربارش به عنوان استاد موسیقی محلی دست یافته بود .اما به علت نداشتن تحصیلات کلاسیک دانشگاهی قادر نبود در باره موسیقی فولکلوریک اطلاعاتی بیش از معلومات عامه داشته باشد وبه همین علت نیز قادر به تفکیک دستگاه های موسیقی ترکی و تالشی از یکدیگر نبوده است . نمونه این قبیل کارهایش را می توان در اجرای ترانه ای بنام (محمود به ) بجای (لدوله) و همچنین ترانه خاطره مشاهده نمود که در اجرای ترانه دوم آنرا با آمیخته ای از نواهای ترکی همراه ساخته بود و حتا با پزعاشیق ها آن ترانه را اجرا کرده است . لذا با دانستن اینکه  دانش و فرهنگ عامه در حد یکی از رشته های کلاسیک دانشگاهی نبایست در این زمینه تنها به نظرات و اعتقادات شخصی برخی اساتید تجربی استناد کرد...»

اگر« نظرات و اعتقادات شخصی برخی اساتید تجربی » در طول این سال ها چه در سخنرانی هایی که در همایش ها شده است و چه در تحقیقاتی که به نام موسیقی تالش صورت گرفته  از جوانان محقق تالش حمایت های آنچنانی نمودند و برای آلبوم های شان مطالب نوشته شد ـ بی آنکه حتا موسیقی تالش را از نزدیک بشناسند  از همه مهمتر اشخاصی که  نظیر قسمت خانی ها ، هیزم شکن ها ، خدیجه رزداری ها و... به آنها معرفی شده اند نه تنها توان تشخیص از دستگاه های موسیقی را نداشتند بل آنچه که می نواختند و می خواندند نمی دانستد در چه دستگاهی بوده است؟نتیجه اش آن می شود که برای اولین بار از قلم این عزیز تالش مان تراوش کرده است!   



آخرین نظرات ثبت شده برای این مطلب را در زیر می بینید:

برای دیدن نظرات بیشتر این پست روی شماره صفحه مورد نظر در زیر کلیک کنید:

بخش نظرات برای پاسخ به سوالات و یا اظهار نظرات و حمایت های شما در مورد مطلب جاری است.
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .

شما نیز نظری برای این مطلب ارسال نمایید:


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: